دیشب خوابتو دیدم. چشمام بسته بود و فقط صداتو می‌شنیدم که واضح و روشن بام حرف می‌زدی. گفتی هاجر ببخشید که اینجوری بی‌خدافظی رفتم. میدونی که خودمم اینو نمی‌خواستم. نتونستم ببینمت و برم. خوب باش، باشه؟ این مدتی که خوب نبودی و من نمیتونستم هیچ کاری کنم خیلی بد بود. قول بده بهم که خوب میمونی. من تو خواب لبخند زدم و گفتم قول میدم. بغلم کن خوابم ببره. گفتی چشم عزیزم تا صبح محکم بغلت می‌کنم. گفتم دلم واسه بوی گردنت تنگ شده یار. گفتی من دلم واسه خیلی چیزا تنگ شده بیشتر از همه بوی خودت.

دیشب بوی گردنت پیچیده بود تو مشامم. گرمای تنت دور بدنم بود. صدای نرمت از پنج میلیمتری گوشم شنیده میشد. داغی نفساتو حس میکردم. خواب بود واقعا؟

من خوبم چون به تو قول دادم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها