باید سرپوش همهی احساسات دردناکم رو کنار بزنم، باید همشون رو عریان و واضح جلوی صورتم صف کنم، باید با تک تکشون تنهایی و عمیق و روبهرو شم و نترسم. من از افتادن دوباره تو رودخونهی عشقت و غرق شدن تو گردابهای سهمگین غم میترسم. واسه نوشتن به این هیولاهای آدمخوار احتیاج دارم. به این اسیدی که توش دارم حل میشم. نوشتن منو به بند کشیده. ترکیب افیونی عشق تو و نوشتن داره منو از پا میندازه پسرم.
درباره این سایت